«همدلی» پای درد دل تولید کنندگان کفش در یک بازار قدیمی نشست غم نان در باغ سپهسالار

رضا نحوی- قدیمی‌تر‌ها این خیابان را به اسم باغ سپهسالار می‌شناسند، اما از آنجایی که در چند دهه گذشته مناطق شهری از هویت خود تهی شده‌اند، از این رواحتمالا باید آن تصوری را که نام این خیابان در ذهنت ایجاد می کند، کنار بگذاری. واقعیت آن است که تهران هویتی پاره پاره دارد این را می شود از معماری‌اش هم فهمید. تهران این کلانشهر بزرگ هیچ معماری مشخصی ندارد. برای مثال در همین خیابان صف با دو نماد کاملا متفاوت مواجه‌ایم. در حالی که در یک سر این خیابان، مجتمعی بزرگ و چند طبقه در حال ساخت است، در سوی دیگرش ساختمانی نیمه مخروبه و قدیمی وجود دارد متعلق به دوره ی قاجار؛ خلاصه آن‌که سپهسالار که نام باغ‌های قدیم تهران در زمان قاجاریه را یدک می کشد، حالا تبدیل شده به بورس یا باغ کیف و کفش؛ برای تهیه یک گزارش میدانی درباره وضعیت کلی بازار کفش در ماه‌های اخر سال 96 تصمیم می‌گیرم سری به این خیابان بزنم و با تولیدکنندگان و فروشندگان در این باره حرف بزنم. شاید آنچه گزارشات میدانی را واجد ارزش می‌کند به مساله تجمیع مصائب و گرفتاری‌ سوژه‌هایی برگردد که موضوع و هسته اساسی گزارشات میدانی را شکل می‌دهد. از‌این‌رو گزارشگری که (مخصوصا در دوران رکود) به کف خیابان می‌رود و تک‌به‌تک‌ پای سخنان روایت‌گران زندگی می‌نشیند انگار که با انبوهی از درد‌ها و رنج‌ها مواجه شده باشد. این تجربه‌ای حسی است که بعد از ساعت‌ها در خیابان سپهسالار و در گفت وگو با تولیدکنندگان و فروشندگان کفش از سر گذراندم، آن هم در‌شرایطی که اتفاقات خوب کم‌تر به گوش می‌رسد.
اگر پیش‌تر مردم از قیمت‌های گران کیف و کفش گلایه می‌کردند و بازاریان از شرایط بد تولید و فروش به دلایلی چون اثرتحریم‌ها و وضعیت نابه‌سامان تولید شکایت داشتند، اگر تولیدی های کیف و کفش در سال 94 و 95 از واردات 110 میلیون دلاری کفش از چین (بر اساس آمار گمرگ خود کشور چین) و ورود 11میلیون کفش چینی با قیمتی بسیار نازل‌تر از کفش ایرانی شاکی بودند، حالا اما آنها از وضعیتی به مراتب بغرنج‌‌تر سخن می‌گویند. دیگر بحث واردات بی‌رویه مطرح نیست چرا که بر اساس گفته فروشندگان، آن‌قدر قدرت خرید مردم پایین آمده که دیگر کفش نمی‌خرند چه برسد که چینی باشد یا ایرانی. در‌حالی‌که براساس سنتی قدیمی، ماه‌های منتهی به آخر سال همیشه برای خیابان سپهسالار دوره رونق می‌بود و انبوه مردان و زنان نشاط و شوری منحصر به فرد ‌به این خیابان می بخشیدند، امسال اما چنین نیست و این خیابان سنگ فرش قدیمی سوت و کورتر از همیشه است. بسیاری از کسبه و تولیدکنندگان کفش به همدلی می‌گویند که کساد حاکم بر بازار باعث شده بسیاری از همکارانشان کاروبارشان را تعطیل کنند.
تلاش برای ترسیم وضعیت
هر اندازه تلاش می کنم عمق این مغاک را در این سطور روایت کنم، بیشتر تلاشم مذبوحانه و از پیش شکست خورده به نظر می آید. با این حال شاید روایت یک مرد میان‌سال به نام محمد که به گفته خودش بیش از 25 سال است در این بازار مشغول به کار است تا حدودی بتواند تصویری واقعی از وضعیت برایمان ترسیم کند. او می گوید بازار کفش در طول 30 سال گذشته همیشه روزهای بد وخوب زیادی داشته اما همیشه تولید کنندگان به کارشان ادامه داد‌ه‌اند، محمد می گوید هر چند در طول پنج سال گذشته هر ساله کارگاه و تعداد کارگرانش کم‌و‌کم‌تر می شده اما باز هم به تولید کفش ادامه داده با این امید که در نهایت رونق به بازار کفش برخواهد گشت؛ اما امسال کار به جایی رسیده که این کارگاه، که کارگرانش به سه نفر کاهش یافته، دیگر توان ادامه دادن ندارد. این روایت دردناک در آنی قطعه‌ای از نام‌ناپذیر ساموئل بکت را در ذهنم زنده می‌کند « باید ادامه دهی، نمی‌توانم ادامه دهم، ادامه خواهم داد».


این همه ماجرا نیست؛ در کارگاه‌های تولیدی کوچک سپهسالار که بوی چسپ صنعتی فضا را آکند‌ه تلاش می‌کنم با چند کارگر افغان هم‌صحبت ‌شوم. یکی از آنان حاضر به گفت‌وگو می‌شود. روایت این جوان افغان هم بخشی دیگر از تراژدی بازاربزرگ کفش پایتخت است. او می‌گوید در این بازار حدود 1200 نفر افغان مشغول به کار هستند که علاوه بر کسادی بازار باید با بی‌مهری برخی از صاحبان کار هم کنار بیایند.
وحید تولید‌کننده کفش و جوانی 21 ساله به همدلی می‌گوید تقریبا سه سالی می‌شود که افزون بر 200 تولیدی کفش کار و بارشان را تعطیل کرده‌اند. در‌حال حاضر نه نقدینگی در بازار وجود دارد و نه تقاضایی برای تولید. دقیق‌تر بگویم دخل‌مان با خرج مان نمی خواند. خلاصه با بر هم خوردن تقاضای کار و عرضه در سه سال گذشته خیلی از کارگران تولیدی‌های کفش، بیکار شده‌اند.
وحید ادامه می‌دهد اگر در سال‌های پیش یک سال کار می‌کردیم در حال حاضر تنها 4ماه آخر سال را کار می کنیم چون کاری وجود ندارد. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم مگر می شود مردم به جایی برسند که احساس کنند می توانند کفش را از سبد کالایی‌شان حذف کنند مثل استخر رفتن!
دو ماه در فصل زمستان و دوماه در فصل بهار کار می کنیم؛ یعنی ما باید خرج یک سال خانوداه‌هایمان را از کار در همین چهار ماه به دست بیاوریم که غیر ممکن است.
از او می‌پرسم در‌این مدت تلاشی صنفی برای اعتراض به این وضعیت انجام نداده‌اید، می‌گوید: اتفاقا سه ماه پیش در همین سپه‌سالار همه کفاش‌ها به وجود کارگران افغان اعتراض کردند و حرفشان این بود که کارگر افغان باید از ایران برود. از این دست اعتراض ها زیاد بوده ولی چه فایده....
هژیر کارگر دیگر همین تولیدی می‌گوید: اگر قبلا این اصطلاح در بین کفاش‌ها رواج داشت که از یک جفت کفش یک لنگه‌اش سود است الان به جایی رسید‌ه‌ایم که سود اندازه بند کفش هم نمی‌شود چه برسد به زیره و لنگه! مردم اگر پول داشته باشند و کفش بخرند تولید ما هم جان می گیرد اما بحث این است که نقدینگی وجود ندارد.
رضا یکی دیگر از کارگران همین تولیدی به اتاقک کوچکی که در انتهای این کارگاه تولیدی قرار دارد می‌رود و با نایلونی در دست بر می‌گردد. نمی تواند عصبیتش را پنهان کند و در حالی که لبخندی هیستریک بر لب دارد می گوید: ببینید این همه چک داریم که برگشت خورده‌اند.
کانتیر کانتیر پوشاک از چین وارد می‌کنند
در یک تولیدی دیگر کفش حاج حسین 65 ساله می‌گوید حرف‌ها و درد و دل های زیادی برای گفتن دارد. حاج حسین از جوانی کار تولیدی پوشاک را از پدر به ارث برده و بعدها یک تولیدی کفش هم راه اندازی کرده است؛«پوشاکی که ما تولید می‌کنیم کیفیتش عالی است اما به خاطر واردات بی‌رویه جنس بی کیفیت ارزان قیمت، کار و بار ما از رمق افتاده است.همه‌اش مدعی می شوند، جلوی واردات را گرفته‌اند ولی در عمل هیچ وقت هیچ کاری نکرده و نمی‌کنند، چرا که نور چشمی‌ها خودشان واردکننده هستند.»
حاج حسین ادامه می دهد: کانتینر کانتینر، پوشاک از ترکیه و چین وارد می‌کنند، خب در این فضا باندهای کلاهبردار هم کار و بار خودشان را دارند.
یک مشتری آمده از خود من دو سه مرتبه جنس خریده و پولش را هم به موقع پرداخت کرده اما دفعه چهارم می‌آید و یک خرید کلان تر انجام می دهد و چک می‌دهد بعد دنبال می‌کنم می بینم در مغازه‌اش را بسته و رفته است. می‌خواهم بگویم علاوه بر مشکلاتمان با سیاست‌های غیر‌حمایتی دولت، خود ما مردم هم به هم دیگر رحم نمی‌کنیم.
حاج حسین می‌گوید: دولت هم فکر می‌کند ما اینجا طلا اکتشاف می‌کنیم آخر سال که می‌شود به زعم کارشناسی خود و بدون توجه به واقعیات تولیدی نتیجه می‌گیرد که چون 50 میلیون در سال کار کرد‌ه اید باید 5 میلیون تومان مالیات بپردازید. در صورتی‌که تولیدی ما در سال گذشته خرج خودش را هم در نیاورده است. خود من در سال 93 به دلیل اینکه عمل قلب داشتم کارم برای چندین ماه تعطیل شد، موقع مالیات دهی یک ساعت برای آن مودی مالیاتی توضیح می‌دادم که آقا کارگاه ما شش ماه تعطیل و نیمه تعطیل بوده باورتان می شود اصلا پرونده ما را نگاهم نکرد که ببینید راست می گویم یا ناراست؛ آخر سر فقط گفت حالا یک تخفیف خوب هم برایتان قائل می‌شویم. آخر مگر می‌شود این گونه مملکت را اداره کرد. این هم از وضعیت مالیات بستانی دولت که خودش اوضاع دیگری است.
امید پسر حاج حسین در ادامه سخنان پدر می‌گوید: دولت فقط موقع مالیات سروکله اش پیدا می شود. نه حمایتی نه تشویقی...در تولیدی دیگری احمد جوانی 35 ساله می‌گوید: از آنجایی که کار ما با چک است ، تعداد بالایی چک برگشتی از استان‌های دور و نزدیک داریم. چه باید بکنیم؟ دستمان به کجا بند است؟ بروم کردستان، دنبال فروشنده کفشی بگردم که چکش برگشت خورده است؟
مرتضی صاحب کار یک تولیدی کفش دیگر باغ سپهسالار می‌گوید: وضعیت بازار کفش نسبت به سال‌های گذشته بدتر شده است. سیاست‌گذاران بودجه را انقباظی می‌بندند اما برای مردم. از آن طرف دروازه واردات باز باز است. صادرات کفش که از اساس غیر‌ممکن است. البته این شلوغی‌ها هم در وضعیت حال حاضر بازار کفش بی تاثیر نبوده است. سئوال من از مسئولان این است که شما می گویید تورم 9 درصد است، چطور می شود که، جنس‌ها و مواد خام برای تولید کنندگان و فروشندگان در برج 9 و10 تا 20درصد افزایش قیمت داشته است؟
تولید هر روز ضعیف‌تر می‌شود
حسین ترجانی یک تولیدکننده کفش دیگر می‌گوید: 10 سال است که این کارگاه کوچک را اداره می کنیم. اگر بخواهیم وضعیت بازار کفش را با 5 سال پیش مقایسه کنیم باید خدمت‌تان بگویم که اصلا قابل قیاس نیست. 5 سال پیش هم مواد اولیه‌ ارزان‌تر بود و هم کار را راحت‌تر و نقدتر می‌فروختیم. همه هم راضی بودند چه کارگر، چه کارفرما. ولی حدود یک سالی می‌شود که تولید در ایران مرده است. و این هم به سیاست‌های دولت‌مردان ما بر می‌گردد می‌پرسم از چه نظر؟ بگذارید برای‌تان شرح دهم. کار ما کلا با چک است. در شرایطی که نقدینگی در بازار وجود ندارد و عرضه و تقاضا در بازار کفش به واسطه چک در جریان است متاسفانه شاهد آنیم هرکسی می تواند، بی حساب و کتاب، دسته چک داشته باشد. خوب این دقیقا یکی از معضلاتی است که تولیدی‌ها را به این روز انداخته است. البته خوشبختانه قوه قضاییه به تازگی دارد روی قانونی کار می‌کند که جلوی این معضل را بگیرد. مشکل اصلی ما این است که چک‌ها‌ی‌مان پاس نمی‌شوند. از طرفی من تولید کننده از طرف دولت پشتیبانی نمی‌شوم. اگر من بدانم دولت و قوه قضاییه در موضوع چک‌های برگشتی حامی من هستند و از من حمایت می‌کنند، روزانه می توانم 400 تا 500 جفت کفش تولید کنم. اما این سیستم معیوب دسته چک، باعث شده که بخشی از سرمایه ما در طول سال‌ها از دست برود چون در قانون، ضمانت محکمی برای چک‌دهی پیش‌بینی نشده است. اشکالی ندارد، ما چک یک ساله هم می توانیم بگیریم اگر مطمئن باشیم که بعد از یک سال پول‌مان زنده می‌شود. اما سیستم معیوب دسته چک در کار ما باعث شده که برای یک چک 20 میلیون تومانی برگشت خورده، یک سال دوندگی کنیم تا تازه طرف را پیدا کنیم و تحویل مراجع قضایی بدهیم. بعد چه می‌شود؟ چنین شرایطی را بسیار تجربه کرده‌ایم. در بسیاری مواقع قاضی حکم داده که چون طرف حساب‌ما، فاقد توانایی مالی است باید بدهی‌اش اقساطی شود. خوب 10 سال طول می‌کشد تا 20 میلیون ما زنده شود. به خاطر چنین اشکالات قانونی است که تولید ما هر روز ضعیف‌تر و نحیف‌تر می‌شود.چرا تمام تولیدی‌های ما در حال ورشکستگی هستند؟ دولت در چند سال گذشته چه کاری برای حفظ تولید ملی انجام داده است؟
این تولید کننده ادامه می‌دهد: نه فقط تولیدکنندگان کفش که بسیاری از شرکت‌ها ورشکست شده‌اند، بانک‌ها‌ آقا! بانک‌ها در حال ورشکستگی‌اند؟ این پول‌های موسسات مالی کجا رفته است؟
خب این یعنی چه؟ یعنی ورشکستگی اقتصاد کشور. قرار بود برجام حال و روز اقتصاد کشور را خوب کند. فقط می شنویم که رشد اقتصادی 8 درصد شده است؟ خب نشانه‌هایش کجاست؟ یا این رشد رشدی واقعی نبوده یا توزیع ثروت ناشی از این رشد ناعادلانه انجام شده است.
هر ‌رییس جمهوری که می‌آید باید به فکر مردم باشد به فکر جوانان و اشتغال باشد. چرا این قدر طلاق و فساد زیاد شده است؟
خیلی‌ها کار و بارشان را تعطیل و به اسنپ رفتند
در میانه خیابان سپه سالار یک فروشنده کفش می‌گوید: 20 سال اینجا کاسبی کرده‌ایم و هیچ سالی تا این اندازه وضعیت فروش بد نبوده است.
از او درباره ایرانی‌بودن یا چینی بودن جنس مغازه اش می پرسم می گوید: جنس‌مان را از همین تولیدی‌های کفش سپهسالار خریداری می‌کنیم.
داود یک فروشنده دیگر می‌گوید: ما همیشه از برج 9 شروع می‌کردیم به انبار کردن جنس، از بس تقاضا زیاد بود ولی الان جنس جور نمی‌کنیم. او می‌گوید: البته در حال حاضر گمرکی روی کیف و کفش خارجی افزایش یافته به طوری‌که برای یک جفت کفش احتمالا باید 20 تا 30 هزارتومان گمرکی پرداخت کنیم. خوب این اقدام مثبتی است. از او می پرسم آیا کسادی و رکود حاکم بر بازار کیف و کفش باعث شده به این فکر کند که کار و بارش را تعطیل و سرمایه‌اش را به کار دیگری بزند؟ پاسخ می‌دهد: هر روز به تعطیلی کار و بارش فکر می‌کند. خیلی‌ها جمع کردند و رفته‌اند. شما الان بروید طبقه دوم پاساژ محمد یا مجتمع امین را ببینید، همه رفته‌اند؛ تا همین چند وقت پیش این پاساژ‌ها بسیار شلوغ و پرسروصدا بودند.
همکار داود که جوانی است 25 ساله می‌گوید خیلی از هم صنفی هایش را می شناسد که بعد از تعطیلی کاروبارشان در اسنپ و آژانس مشغول به کار شده‌اند.
هوا تاریک و روشن است و باد سردی وزیدن گرفته تقریبا به جز خود کسبه کمتر خریداری را می‌توان یافت. ساخت مجتمعی بزرگ در آن سوی سپهسالار نظرم را جلب می‌کند. در این کسادی بازار کفش، کارگران در این مجتمع بزرگ نیمه‌ساز مشغول به کارند. بر اساس پرس‌و‌جویی که از اهالی سپهسالار و خود مسئول این پروژه کردم متوجه شدم این مجتمع قرار است در آینده مکانی برای بورس کیف و کفش شود.
در میانه خیابان سپه سالار ایستاده‌ام که کسی توجه‌ام را جلب می‌کند. به نظر می‌آید یک کارگر افغان باشد. حدسم درست از آب در می‌آید. نامش شیر محمد است و 5 سال می‌شود که در سپه سالار مشغول به کار است. از او درباره شرایط کار افغان‌های مقیم خیابان سپه‌سالار می پرسم؛ به او می گویم در گفت‌وگوهای قبلی‌ام با کسبه و تولیدکنندگان کفش این را شنیده‌ام آنها مخالف حضور افغان‌ها در بازار کار سپهسالارهستند؛ در جواب و با لهجه هزاره‌ای کلمه‌ای را به کار می‌برد که بخش دیگری از زوایای پنهان بازار کفش را عیان می‌سازد. «ماجرا «زورگیری» است. اگر ما افغان‌ها، گیر صاحب کاری بیفتیم که منصف نباشد معمولا این اتفاق (زورگیری) میفتد. از او می‌خواهم این کلمه را بیشتر توضیح بدهد: «بعضی وقت‌ها کار می‌کنیم، کار هم درست انجام می‌شود اما بعد از گذشت چند مدت صاحب کار می‌گوید اجرت نمی‌دهد یا امروز و فردا.. می کند. خود من با کسی کار کردم که الان دو سالی می‌شود حق مرا نداده است.
او حرفهای خود را اینطور ادامه می‌دهد: «دستمان هم به جایی نمی‌رسد. چرا که بسیاری از ما کارگران افغان فاقد اوراق شناسایی هستیم. اگر باشیم باز دستمان به جایی نمی‌رسد.چه می توانیم بکنیم؟ نمی توانم شکایت کنم. حتی داد و بیداد هم نمی کنیم. تنها کاری که از دستمان برمی‌آید این است که سر خودرا پایین بیندازیم و برویم. دیگر برای ما عادی شده این زورگیری‌ها و آن را پذیرفته‌ایم. البته آدم‌های خوب در همین بازار زیاد هستند و آنها همه اجرت ما را به وقت می‌پردازند. » از او درباره برخورد و رفتار صاحبان کاری که اجرت افغان‌ها را به تمامی نمی پردازند، می پرسم و اینکه واکنش شما برای گرفتن مزدتان چیست؟
« وقتی بهشان می گوییم چرا اجرت ما را کامل نمی دهید صد تا بهانه می آورند؛ مثلا می‌گویند شما کار ما را خراب کرده اید کیفیت کارتان پایین است و این‌طور کردی آن‌طور کردی و... چون می‌داند دست من به جایی نمی رسد، برایش راحت است بزند زیر قول و حرفش. البته شرایط بازار هم خراب است و به آنها هم فشار وارد می آید. این را هم باید بگویم. دیگر بعد از چند سال تقریبا بازار را می‌شناسیم و خود من با آشناها کار می‌کنم. اما وقتی شرایط بد باشد بیشترین فشار به کارگرها و افغان ها وارد می شود.
حدود 1200افغان در این بازار مشغول به کارند که بیشتر آنها کارگر هستند و عده کمی هم خود صاحب تولیدی هستند.
از شیرمحمد درباره میزان دستمزدش می پرسم؛ می گوید: «تولید هر جفت کفش 200 تا 300 تومان اجرت دارد. که معمولا هفته ای پول را می گیریم که در دو قسط این پول به ما داده می شود. بعضی وقت‌ها هم ماهیانه پولمان را می‌دهند. »
از شیرمحمد جدا می‌شوم و واژه «زورگیری» ذهنم را مشغول کرده است. اینجا هر کسی روایت خود را از حیات رو به افول بازار سپهسالار ارائه می‌کند اما سخنان شیرمحمد بر وجوه مرموز این خیابان قدیمی نور تاباند از این رو اولین فروشنده میانسالی را که می بینم از او می پرسم آنچه شیر محمد برایم بازگو کرده تا چه اندازه عمومیت دارد؟ این فروشنده اما در جواب می گوید: نیروی کار خود ما بیکار است و در این شرایط چرا باید افغان ها در بازار به کار گرفته شوند. این یک مشکل جدی است.
فروشنده دیگری در‌این‌باره می‌گوید: برخی از صاحبان کار اجرت افغان‌ها را نمی‌دهند و از این رو افغان‌ها برای این دسته از صاحبان کار نیروی کار مجانی است. البته این گونه نیست که این موضوع عمومیت داشته باشد، ولی متاسفانه وجود دارد و یک ذهنیتی که وجود دارد این است که حضور افغان‌ها در بازار کفش سپه سالار یکی از مشکلات صنف تولید کنندگان کیف و کفش است که به نظرم این نوع رفتار غیر‌انسانی است. به تولیدی کوچک دیگری وارد می شوم. محمد یک کارگر 37ساله مشغول به کار است؛ «من خودم صاحب یک تولیدی بودم اما آن قدر وضع خراب شده که حالا چند سالی می شود کارگر تولیدی ها شده‌ام. از او راجع‌به بیمه تولیدی و بیمه کارگران می پرسم. « اصلا حرفش را هم نزنید تولید ملی فقط اسمش مانده است. در حالی مالیات های سفت و محکمی از ما می‌گیرند که هیچ‌گونه حمایتی از ما نمی‌شود و اگر تعداد کارگران کارگاهت از 5 نفر بیشتر شد، پول بیمه دو برابر حساب می‌شود . برای این تولیدی کوچک ماهی سه میلیون تومان اجاره پرداخت می شود و در مجموع پارسال و امسال ضرر داده‌ایم. بارها تجمع و تظاهرات صنفی داشته‌ایم اما کدام گوش شنوا.
اکنون دیگر شب سیطره اش را کامل کرده و خیابان سپه سالار در این روزهای سرد زمستانی کاملا سوت وکور شده است. به تولیدی دیگری وارد می شوم. تولیدی کفش آقای فراهانی.
فراهانی می گوید: من 25 کارگر داشتم دوماه است که به شهرستان رفته‌اند هر کدام از این 25نفر سرپرست یک خانواده است. هیچ کدام دیگر نیستند. حتی به بعضی از آنها زنگ می زنم که برگردند پول کرایه هایشان را هم ندارند. دیگر از این بیشتر چه بگویم. زمانی بود که هرکدام از این کارگران ماهی 500هزار و در ماه 2میلیون 500هزار تومان درامد داشتند، اما حالا چه شده؟ دیگر از این دتر؟ یعنی دیگر از این بهتر نمی توانم برای تان وضعیت را شرح دهم الان دوسال است که روز به روز اوضاع بدتر می شود. هر روز بدتر از دیروز و ما این زوال را به وضوح می بینیم.
چک برگشتی تا دلتان بخواهد زیاد است و پولی در بازار نیست.
فراهانی می‌افزاید: این مکان اگر پارسال 2میلیون و 500 اجاره داده شده بود امسال اجاره اش شده 3میلیون و 500هزار تومان. به این ها افزایش قیمت مواد اولیه را هم اضافه کنید. اصلیت ما به فراهان بر می گردد از 50 تا تولیدی کیف و کفش فراهانی 40 تای آنها کاروبارشان را تعطیل کرده‌اند. یک تولیدی کوچک خرج 10 تا خانوار را می دهد. الان این تولیدی های کوچک تعطیل شده اند. امروز همسایه من کارش را جمع می کند فردا هم من. اصلا حساب کرده ام اگر وضع بر همین منوال باشد و من تا دو سال دیگر کارم را ادامه دهم با بدهی 400 میلیونی مواجه خواهم شد. هر چه بیشتر ادامه دهم بیشترغرق می شوم. فراهانی می گوید: ما پارسال از اول سال تا این تاریخ 30هزار کفش تولید کرده بودیم. در نه ماه. امسال 10 هزار کفش تولید کرده ایم.
سایر اخبار این روزنامه
تلویزیون پس از نزدیک به 2 سال، ترانه‌ای از حبیب پخش کرد یاد «قوی زیبا» پس از مرگ صدا روحانی در مراسم دریافت استوارنامه سفیر جدید کوبا: ایران با تحریم به عنوان ابزار ناصحیح و کهنه مخالف است پای صحبت محمد باجلاوند، کمانچه‌نواز نامدار «دورود» و از مشاهیر موسیقی نواحی آسمان پناهگاه «تالِ‌محمد» است «همدلی» دستور مقام معظم رهبری برای خروج نیروهای نظامی از اقتصاد را بازخوانی کرد فرمـانِ تاریخـی «همدلی» از حبس نَفَس‌ها در هوای اهواز گزارش می‌دهد خاک؛ مهمان همیشگی جنوب امیرحسین ناصری نجفی کجا بودی؟! نامه سرگشاده وکیل محمد رضا حدادی به رئیس قوه قضاییه در مورد توقف اجرای حکم اعدام کودکان در ایران پیام دکتر غلامحسین خواجه، رییس دانشگاه شهید چمران اهواز به کنگره بزرگداشت شهید جمال پور نوبخت: برای بعضی منتقدان دولت ۲۹ اردیبهشت پایان رقابت‌ها نبود واکنش بعیدی‌نژاد به اظهارات یکی از منتقدان برجام در رسانه ملی «همدلی» پای درد دل تولید کنندگان کفش در یک بازار قدیمی نشست غم نان در باغ سپهسالار 137 سال پیش در چنین روزی عارف قزوینی به دنیا آمد راوی چرخ بی‌آیین